خر ما از کره گی دم نداشت

خـــــر ما از کره گی دم نداشت

    

 در ادامه مطالب بخوانید 

ادامه مطلب ...

میتونید حدس بزنید این افراد الان کجا هستن؟

بریده‌ای از روزنامه‌ اعلام نتایج کنکور سراسری در سال ۸۰:





میدونین این افراد الان کجا هستن؟

.

.


ندا ناطق (نفر اول رشته ریاضی): استانفورد، آمریکا

اشکان برنا (نفر دوم رشته ریاضی): برکلی کالیفرنیا، آمریکا

احسان شفیعی پور‌فرد (نفر سوم رشته ریاضی): ایلینویز، آمریکا

محمد فلاحی سیچانی (نفر اول رشته تجربی): میشیگان، آمریکا

محمد امین خلیفه سلطانی (نفر دوم رشته تجربی): ؟

پیمان حبیب اللهی (نفر سوم رشته تجربی): هاروارد، آمریکا

محمدرضا جلایی‌پور (نفر اول رشته انسانی): زندان اوین، تهران



من که نمیدونم چی باید گفت...........



یک جلویش تا بینهایت ؛ صفرها...

توی حساب: فقط "یک" عدده!
تو این عالم: فقط "یک عدد" ه!
بقیه هر چه هست، صفر است، همه صفرند، هیچ اند، پوچ اند، خالی اند
"صفر": یک دایره تو خالی، دور می زند تا آخرش برسد به اولش و … هیچ! همین!
فقط، یک است و جلوش (تا بی نهایت) صفرها ...

صفر: خالی، پوچ، هیچ!
وقتی بخواد خودش باشه، تنها باشه، وقتی بخواد فقط با صفرها باشه
اما وقتی جلو "یک" بشینه…؟!
وقتی بخواد فقط برای "یک" باشه، از پوچی و از تنهایی در بیاد، همنشین یک بشه؟!

تو بچه جان!
بچه 9 ساله، دو ساله! که هیچ بودی، خاک بودی، خوراک شدی
هشتاد سال دیگر، نود سال دیگر، یک بچه پیر میشی، هیچ می شی، خاک می شی
دور می زنی، دایره ای، بی جهت، بی معنی، تو خالی مثل صفر.

وقتی برای خودت زندگی می کنی، وقتی بخوای فقط برای "خودت" باشی، تنها باشی
وقتی بخوای فقط با صفرها باشی، عمر تو، مثل یک خط منحنی، روی خودت دور می زنه
مثل صفر، باز از آخر می رسی به اول!

می مونی، می گندی، مثل مرداب، مثل حوض، بسته میشی، مثل دایره، مثل "صفر"!
اما اگر جلو "یک" بنشینی…؟
اگر بخوای فقط برای یک باشی، از پوچی و از تنهایی در بیای، همنشین "یک" بشی…؟!
باید برای دیگران زندگی کنی
عمر تو، مثل یک خط افقی، پیش میره
مثل راه، مثل رود‌، وقتی از "خودت" دور بشی
از آخر، به آبادی می رسی، مثل راه از آخر، میریزی به دریا، مثل رود ...

اما اگر جلو "یک" بنشینی، اگر بخوای فقط برای "یک" باشی
از پوچی و از تنهایی در بیای
همنشین "یک" بشی، باید برای دیگران "بمیری"
عمر تو، مثل یک خط عمودی، بالا میره
مثل موج، مثل طوفان، مثل یک قله بلند مغرور، تو تپه ها
مثل درخت سرو آزاد، تو خزه ها، (که رو به خورشید میرویه به آسمان قد می کشه)
مثل یک "انسان بزرگ"، یک "شهید"، یک "امام"، تو گرگ ها، تو روباه ها، تو موش ها، تو میش ها
که "پا میشه"، که "می ایسته"، که بپا خیزی، بایستی، تو صفرها
مثل "یک"!

بله، فقط "یک" عدده
فقط "یک عدد" ه!
شماره ستاره ها، منظومه ها، زمین، آسمان، شماره تمام چیزهای عالم، "یک"، جلوش (تا بینهایت) صفرها!
"یک" ی هست
"یک" ی نیست
غیر از "خدا"، هیچ چیز نیست
هیچ کس نیست ...