**اصفهانیه تصادف کرده بود نشسته بود وسط خیابون میزد توی سرش که <<ماشینم داغون شد! خاک تو سرم شد>> افسره رفت بهش گفت بدبخت اینقدر حرص ماشینتُ زدی که نفهمیدی دست چپت از مچ قطع شده!! طرف نگاه کرد به دستش گفت یا حضرت عباس ساعتم!!!
**اصفهانیه آب مدنی میخره به زنش میگه حاج خانم آب بیریز توش غلیظه ! ! ! ! ! ! ! !
**دو تااصفهانی دراز کشیده بودند یکیشون خمیازه می کشیده اون یکی میگه دادا تا دهنت بازه بیزحمت این اصغری ما رو صداش بزن
**اصفهانیه یه موز می خوره تا یه هفته نمی ره دستشویی
**اصفهانیه نذر می کنه اگه دانشگاه قبول بشه مادرشو پیاده بفرسته کربلا
**به اصفهانیه میگن تا حالا موز خوردی میگه نه ولی داداشم تو مهمونی دیده.
=))